حالت تنوع دارم هنوز نرفته، دیدم برگشت، البته با چند کمپوت گیلاس و آلبالو که دو دستی به سینهاش چسبانده بود. یکی از بچهها گفت: اینها دیگه چیه؟ دوباره چه دوز و کلکی سوار کردی؟ حالا بیا ببینیم چی هست؟
او گفت: «چهقدر ندید بدید هستی؛ خوبه کارخونهاش تو ولایت خودمون. نترس نمیخوریم» بعد معلوم شد که ظاهراً رفته بهداری و دلش را دو دستی گرفته و شروع کرده به خودش پیچیدن. برادری که آنجا بوده، میپرسد: حالا چی شده اینقدر بیتابی میکنی؟ و او جواب میدهد: که دکتر از صبح تا حالا حالت تنوع دارم، و او با تعجب میپرسد: تنوع؟ لابد منظورت تهوعه! ببینم دلآشوبه داری؟ حالت بهم میخوره؟ میخوای بیاری بالا؟ او هم میگوید: نه دکتر، چیزی نخوردم که بالا بیارم، اگر چیزی پیدا بشه، میخوام پایین ببرم.
دست آخر با زبان بیزبانی و چربزبانی حالیش میکنه که حالت تهوع دارم، در زبان ما یعنی دلم کمپوت میخواهد. بیا و آقایی کن، بنویس تدارکات چند تا قوطی شربت سینه از آن آبدارها و هستهدارهایش به ما بدهد، بلکه اشتهایم باز شود. او هم خندهاش میگیرد. وقتی آن سادگی و خوشمزگی را در او میبیند، دلش نمیآید که بگوید، نه و سفارشش را با یک نسخه کمپوتی به تدارکات میکند.
یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداریشان از منارههای غیرت این دیار به گوش میرسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لالههای سرخ دشتهای این خاک به یمن آنان به پا ایستادهاند.
یاران غریبانه رفتند؛ اما هنوز بوی عطر جانمازشان شعر سپید یاس را میسراید. یاران رفتند و هنوز نام و یادشان زینتبخش کوچههای شهر است.
... و، من و تو،!
در این ساحل باشکوه و امن آنان ایستادهایم و در این حضور عطرآگین و آسمانیشان در آرامشیم و از سرخی آنان دشتهایمان سرخ و لالهگون است.
آنان مردان همیشه جاویدان این دیار دلیرانند. آنان آینههای تمامنمای راه عزت و شرف من و تواند. ... نگاه کن! نور از پیشانیهای به خاک افتاده آنان میطرواد. برخیز! دست در دست هم دهیم و در امتداد مهر بمانیم!
در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون
یاد شهیدانی که در خون پا نهادند با رمز یازهرا حماسه آفریدند
| ||
تاریخ 17/8/1373 پیکر شهیدی که پس از 12 سال از منطقهی عملیاتی والفجر مقدماتی آورده شده بود، در قطعهی ثامنالائمه گلستان شهدای اصفهان به نام شهید گمنام دفن گردید. |
|
آخ جان گیلاس حسینهی گردان خصوصاً در زمستان و با سرد شدن هوا، حکم صحرای عرفات را داشت. خلوتی برای بیتوته کردن. در تمامی ساعتهای شبانهروز هر وقت به آنجا میرفتی در گوشه و کنار آن اورکت یا پتویی به سر کشیده در حال راز و نیاز با خدای خود بود. | |
منبع :کتاب فرهنگ جبهه (شوخی طبعی ها) - |
مردنی ارزش دارد که در آن،فکر،ایده و هدف باشد.
سید مرتضی آوینی
سید شهدای اهل قلم :و زنده بودن چیست؟ آیا همه ی ما زنده ایم؟
آینه را جلوی دهان تک تک یارانم می گیرم ولی دریغ از نفسی.
لحظه به لحظه ی زندگی را به تاراج زمان گذاشته ایم و در این بحران ثانیه ها خود را به خواب زده ایم.
رفیقان! آیا ما زنده ایم؟؟؟؟؟
زندگی چیست؟گم شدن در گذر زمان؟یا ایستادن و صحنه ساز بودن؟
چه میکنیم؟هدفمان چیست از این همه دم و باز دم؟
خدایا مارا کمتر از آنی به خود وا مگذار.
آمین یا ارحم الراحمین
یا علی